بی پرده با روشنفکران سنتی: روشنفکری و جوشنفکری : یک اسیب ملی
بیانیه انتخاباتی دکتر معین صادر شد و غریو احسنت رادر میان اردوی روشنفکری سنتی ایران بالا برد همانها که تنها وَظیفه روشنفکری را انتقاد به حال معرفی میکردند و اینده را از اسکوپ نظریه پردازی خود خارج میدیدند. انها که معتقد بودند و هستند که خواستن مانیفست از روشنفکر ایرانی که در جهان پیشرفته امروز بدیلی ندارد نفهمیدن رسالت روشنفکری است. روشنفکران اگر حق دارند در هر موضوعی کشور های راقیه را مراد خویش معرفی کنند اما کسی حق ندارد که وضعیت جامعه روشنفکری ایران را با همین جوامع راقیه مقایسه کند.باید اشاره کرد اگر چه دامان دراز روشنفکری و اینتلکتوئلیسم در اروپا به قرون وسطی میرسد لاکن تا نیمه های قرن بیستم نیز نفس نفس میزده است لاکن ازاوایل و خصوصا نیمه دوم قرن بیستم جای خود رابه جامعه محققین و دانشپزوهان سپرده است یعنی کسانی که شایستگان عرصه های علم و اموزش و ادبیاتند تقریبا از همان زمانی که شاهد و مدرک و گواه جای حرف بیپشتوانه و شعار و تخیلات اوتوپیایی نشسته است و از هر کسی در هر موقعیتی برای هرحرفی نه تنها دلیل خواسته شده است بلکه دلایل او از هر دو لحاظ قابلیت اعتماد علمی و اعتبار روایی با بی رحمی سنجیده شده است و در نتیجه تمام مراحل ایجاد یک نظریه اجتماعی از شناسایی مشکل شیوه تحقیق و اسناد تحقیق و نتیجه تحقیق و نطریه احتمالی حاصل در زیر میکروسکوپ جامعه علمی انالیز شده است. و نکته مهم این بوده است که کریتیسیسم و انتقاد علمی خود دارای اسلوبی پیشرونده بوده است که قضاوت را امکانپذیر میکرده است و تنها وظیفه روشنفکر انتقاد به معنی مخالفت با هر چیز موجود در زمان حال نبوده است که انتقاد پدیده های اجتماعی و سیاسی به معنی نقد اسلوب مدارعلمی و انالیز متدولوزیک پدیده ها یعنی از جمله بررسی الترناتیوها و محاسبه و مقایسه هزینه فایده ها در کنار میزان عملی بودن1 و از عهده بر امد ن2 هر کدام از الترناتیو ها مبنای نقد عالمانه می باشد.روشنفکری تخیلی در نهایت به جوشنفکری ختم میشود و جوشنی بر اطراف خویش می تند و خویش را از هر گونه نقدی مبرا میداند و تنها خود را حامل حق انتقاد یکطرفه ای معرفی میکند که مبتنی برتخیلات و ارزوها ی بی پشتوانه شکل گرفته است و حتی خود را بالاتر از هر گونه ارائه مدرک و گواه تصور میکند و همه را پاسخگو به خود میخواهد و خود را پاسخگو به هیچکس نمیداند. روشنفکری در ایران سالها است که رانت دو طرفه ای از دولت و ملت گرفته است رانتی که هیچ کس دیگر مثل انرا در اختیار نداشته است. ریشه رانت ملی روشنفکری بیسوادی قاطبه ملت بوده است که به روشنفکران نقش تنها ملای ده را داده است و انها تا انجا که توانسته اند در هر عصری به رنگی و لباسی بار خویش را از سر خرمن مردم برداشته اند و اما ریشه رانت دولتی روشنفکران ایرانی که مهمتر است به نادانی و بی خردی دولتمردان و حاکمان بر میگشته است که با فشارهای حکومتی غیر معقول ازانان که اگر به حال خود رها میشدند جز قصه خوانی و رمان نویسی بوف کوری دلمشغولی دیگری نمیداشتند قهرمانانی پنبه ای ساخته اند. قهرمانانی که اگر امروز کشور را بدستشان بسپارید یک هفته قادر به اداره ان نیستند با این حال البته هم از ان جهت که شامل ایرانیانند و بنا به عدالت بایدسهم بار دولتمداری رامی بایست بگردن کشند و هم از ان جهت که تفاوت لنگ کردن و لنگ خواندن برایشان معنی دارشودو هم مردم بدرستی توانمندیهای انان را بشناسنداوردن انها به داخل گود حکو مت منتها بطریقی که فرصت نسوزانند دور از عقل نخواهد بود. البته همانطور که قبلا ذکر شدمیبایست بین نخبگان فکری اجتماعی سیاسی وفنی که عاملان توسعه ملی اند ودر هر کلام و قدم خود رامتعهد و پاسخگو میدانندو با انتقاد و نقد علمی مسایل و مشکلات اجتماعی را محققانه میشکافند و برای هر موقعیتی تلاش در ارائه راهکارهای عملی و قابل دسترسی و مفید به هزینه میکنند با روشنفکرنمایان سنتی که خواسته و نا خواسته سدراه توسعه اند و در دفتر انها مگر بندرت ورقی از پیشنهاد علمی عملی و برنامه و حتی مانیفست بتوان یافت فرق نهاد ..
0 Comments:
Post a Comment
<< Home